یادداشت‌های یک بسیجی ...
یادداشت‌های یک بسیجی ...

یادداشت‌های یک بسیجی ...

بدون شرح ...

مسلمانی رفت خانه یڪ مسیحی ...

برایش انگور آوردند خورد،

برایش شراب آوردند گفت : حرام است


مسیحی گفت: عجبا از شما مسلمانان انگور میخورید اما میگویید شراب حرام است در حالی این از آن بدست آمده...


مسلمان گفت: ببین این زن شماست و این هم دختر شماست درسته ؟ گفت بله

گفت: ببین خدا این را به شما حلال ڪرده و آن را حرام..در حالی ڪه آن از این به دست آمده است. مسیحی همانجا گفت:


أشْهَدُ أنّ لا اله الا الله و أشْهَدُ أنّ محمد رسول الله

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.